فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

تقدیر و تشکر از خاله سلیمه جان

سلام دوست خوبم عزیزم در ابتدا ازت تشکر کنم بابت کلیه اس ام اس هات از ادبی ها تا خاطرات تا معرفی کتاب و سی دی و سایت و ... و پوزش میخواهم از اینکه به علت مشغولیاتی که دارم و نمیتوانم تک تکشان را پاسخ گو باشم. عزیزم بعضی از چیزهایی که معرفی میکنی دارم و دوس دارم در اون مورد باهم تبادل کنیم ولی به دلیل اینکه اس ام اس ای اه برام سخته. و چیزهایی رو که ندارم هم از تجربیاتت استفاده میکنم. مثلا بازی چوبی ماهیگیری که به پیشنهادت گرفتم واقعا پسندیدم و از همه مهمتر اینکه فاطمه جون بسیار خوشش آمد و لذت برد. قریب یک ماه هر شب که باباش از سر کار میاومد بارها و بارها ماهی صید میکردن و میچیدن و دوباره از اول. هر شب هزاران بار بازی میکرد...
29 آذر 1392

ماسک خرگوشی

سلام عشقم دوشنبه امروز با آوردن کاغذ رنگی ها و ساختن ماسک خرگوشی سرگرمت کردم. همه عروسهای خرگوشی رو آوردیم و آقا شیره که بهشون حمله میکنه و میرن پشت بوته ها قایم میشن و هویج نارنجی درست کردیم و از غذای خرگوش(کاهو، هویج، کلم) دندونای بزرگ و گوش بزرگش صحبت کردم و شعر خرگوش من چه نازه میخوره...و ماسک رو صورتم گذاشتم البته ناگفته نماند که اصلا از ماسک خوشت نمید و حاضر نیستی نزدیک صورتت ببری. سه شنبه جیگری امروز خیلی کسل بودی و همش دراز میکشیدی و شبی رفتیم مجتمع ستاره واست جوراب شلواری و زیر سارافونی صورتی و بلوز شلوار سبز گرفتم. عکس با تمام بافت هات رو مبل ازت انداختم ...
28 آذر 1392

موزه تاریخ طبیعی_خمیربازی در اولین بار

سلام بر همه دوستان خوبم و دختر شیرینم امروز چهارشنبه قرار بود خاله مریم بیاد پیشت. ولی می گفتی خاله مریم نیاد خاله فاطی بیاد. شاید به این دلیل که خاله فاطیمرتب میاد خونمون شایدم چون وقتش آزاد تره و بیشتر باهات بازی میکنه. امروز پنج شنبه رفتیم موزه تاریخ طبیعی خیلی خوشت اومد و از دیدن حیوانات لذت بردی. حدس میزدم چون خیلی به حیوانات علاقه داری. ولی از طبقه بالا ه حاوی حشرات بود و... اصلا خوشت نیمد البته بازم حدسمیزدم . بعدش رفتیم  خمیر بازی و کاغذ رنگی و کتاب قلقله زن( چشمی )مرکز فراز واست دو تا پازل گلدونه خریدم فصل ها و حیوانات بیشه  واست گرفتم. شب حدود یکساعت و نیمی باهم خمیربازی کردیم  خیلی خوشت اومد با کارد...
24 آذر 1392

مادرانه:شوخ طبعی بر باد رفته

در طول روز چند تا از کارهای معمولی و روتین خود را با کودکتان تبدیل به لحظات شاد میکنید؟ دقت کنید منظورم کارهایی نظیرمسواک زدن، پهن کردن سفره، غذا خوردن، پوشیدن لباس، حمام رفتن،... بیاییم در روزمرگی هایمان با کودکمان از شوخ طبعی که کاملا کمرنگ ترین رنگ در زندگیمون داره. رنگشون عوض کنیم و روز به روز پر رنگ ترش کنیم. مخصوصا با کودکانمون. واقعا وقتی مادران را میبینی از صبح تا آخر شب دایم در حال جدی صحبت کردن هستن. کفشتو بپوش میریم بیرون. اینم حولت دستاتو باهاش خشک کن. الان وقت حمامه و... حتی همه نکن ها. غذا نریز. درست بخور. ... همه اینها رو میشه به صورت کودکانه مطرح کرد و هم مادر عصبی نمیشه و هم کودک از زندگی و کارهای روزانه اش لذت ...
24 آذر 1392

ننه سرما کمکم از راه میرسد

جمعه خوش آمدی فصل سپید بعد از چندین روز خونه نشینی پی بردم که خیلی خیلی دوست داری بریم پارک و با توجه به اینکه به شدت باد میوزید ولی بعد از صرف ناهار راهی پارک محله واقع در خیابان مطهری شدیم. خیلی خیلی خزان زیبایی بود. کف پارک پوشیده از برگ های زرد و نارنجی و بادی که اونها را در هوا و از اینسو به آنسو میبرد نقاشی بود که به دست خالق ترسیم شده بود. تاب تاب بازی و سرسره بازی کردی و باد صدای خنده های کودکانتو از گوش من به گوش بابا میچرخاند . منم همراهت از پله ها بالا می آمدم و کودکی شده بودم هم سن و سال خودت هیچ کدام دوست نداشتیم به خانه برویم ولی دلم شور میزد که نکنه این باد  سرد خدایی نکرده ... در راه برگشت خورشید خانومم...
17 آذر 1392